خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عملی
2 . بهدردبخور
3 . مبتکر
4 . منطقی و واقعگرا
5 . امتحان عملی
[صفت]
practical
/ˈpræktɪkəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more practical]
[حالت عالی: most practical]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عملی
مفید
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قابل استفاده
عملی
1.Her ambitious plan was not very practical.
1. نقشه جاهطلبانه او خیلی عملی نبود.
practical experience
تجربه عملی
Education is important but practical experience is always an advantage.
تحصیلات مهم است، اما تجربه عملی همیشه یک مزیت است.
practical advice/help/support
توصیهها/کمک/حمایت مفید [کاربردی]
They provide financial and practical help for disabled students.
آنها برای دانشآموزان ناتوان کمک مالی و کاربردی فراهم میکنند.
2
بهدردبخور
کاربردی
a practical little car, ideal for the city
یک ماشین کوچک بهدردبخور، ایدهآل برای شهر
practical clothes
لباسهای بهدردبخور
3
مبتکر
خوشفکر
مترادف و متضاد
handy
1.She's a very practical person and has made a lot of improvement to the house.
1. او خیلی آدم خوشفکری است و بهبود زیادی در وضع خانه ایجاد کردهاست.
4
منطقی و واقعگرا
1.Let's be practical and work out the cost first.
1. بیا منطقی باشیم و ابتدا هزینهها را محاسبه کنیم.
2.She’s a very practical person.
2. او یک آدم بسیار منطقی است.
[اسم]
practical
/ˈpræktɪkəl/
قابل شمارش
5
امتحان عملی
1.a biology practical
1. امتحان عملی زیست شناسی
2.The second part of the exam is a three-hour practical.
2. بخش دوم آزمون، امتحان عملی سه ساعته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
practicable
practicability
pr
pp
powerlessness
practical joke
practicality
practically
practice
practice art
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان