خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همفشار کردن (هوای کابین، زیردریایی و...) با فشار زمین
2 . تحتفشار قرار دادن
[فعل]
to pressurize
/ˈprɛʃəˌraɪz/
فعل گذرا
[گذشته: pressurized]
[گذشته: pressurized]
[گذشته کامل: pressurized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همفشار کردن (هوای کابین، زیردریایی و...) با فشار زمین
a pressurized cabin
یک کابین همفشار شده [تنظیمشده با فشار زمین]
2
تحتفشار قرار دادن
مجبور کردن، وادار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحت فشار قرار دادن
مترادف و متضاد
coerce
force
pressure
1.Stop trying to pressurize me!
1. اینقدر سعی نکن من را تحتفشار قرار دهی!
تصاویر
کلمات نزدیک
pressure regulator
pressure group
pressure cooker
pressure
pressing commitment
pressurized
prestige
prestigious
presto
presumably
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان