خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اعتراض
2 . اعتراض کردن
[اسم]
protest
/ˈprəʊtest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اعتراض
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعتراض
واخواست
شکایت
a public protest against the war
اعتراضی عمومی علیه جنگ
a violent protest
یک اعتراض خشونتآمیز
[فعل]
to protest
/prəˈtest/
فعل ناگذر
[گذشته: protested]
[گذشته: protested]
[گذشته کامل: protested]
صرف فعل
2
اعتراض کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعتراض کردن
واخواستن
شکایت کردن
مخالفت کردن
گله کردن
1.Students were protesting about cuts to the education budget.
1. دانشآموزان داشتند درباره کاهش بودجه آموزشی اعتراض میکردند.
2.They're on strike to protest against job losses.
2. آنها اعتصاب کردهاند تا علیه کاهش شغلها اعتراض کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
protein
protectorate
protector
protective
protectionist
protestant
protestantism
protestation
protester
protestor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان