خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فضولی کردن
2 . باز کردن (بهزور)
[فعل]
to pry
/praɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: pried]
[گذشته: pried]
[گذشته کامل: pried]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فضولی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کنجکاوی کردن
1.I don't mean to pry, but is everything okay between you and Sam?
1. من نمیخواهم فضولی کنم، اما آیا اوضاع بین تو و "سم" خوب است؟
2
باز کردن (بهزور)
جدا کردن (بهزور)
مترادف و متضاد
prise
1.He pried the door open with a steel bar.
1. او در را با میله فولادی بهزور باز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
prurient
pruning shears
prune
prudish
prudent
précis
ps
psalm
pseudonym
psyche
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان