خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تبلیغات
[اسم]
publicity
/pəˈblɪsəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تبلیغات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تبلیغ
تبلیغات
تبلیغاتی
1.He attracted a lot of bad publicity with his speech
1. او با سخنرانی اش تبلیغات منفی بسیاری به خود جذب می کند.
2.The enormous publicity surrounding the case will make it very difficult to hold a fair trial.
2. تبلیغات گسترده حول پرونده برپا کردن دادگاهی عادلانه را سخت خواهد کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
publicist
publication
publican
public-spirited
public-service broadcasting
publicity campaign
publicize
publicly
publish
publishable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان