خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تپیدن
2 . پر از شور و نشاط بودن
[فعل]
to pulsate
/pʌlˈseɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: pulsated]
[گذشته: pulsated]
[گذشته کامل: pulsated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تپیدن
ضربان داشتن، نبض داشتن
1.I could see the veins in his neck pulsating.
1. من میتوانستم نبض رگهای گردنش را ببینم.
2
پر از شور و نشاط بودن
مترادف و متضاد
buzz
1.The streets were pulsating with life.
1. خیابانها پر از شور و نشاط زندگی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
pulsar
pulpit
pulp fiction
pulp
pulmonary
pulsating
pulsating nightlife
pulsation
pulse
pulses
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان