خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (ضربه) مشت
2 . پانچ
3 . مشت زدن
4 . با پانچ سوراخ کردن
[اسم]
punch
/pʌntʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
(ضربه) مشت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مشت
a punch on the nose
مشتی به بینی
2
پانچ
سوراخکن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوراخکن
مترادف و متضاد
hole puncher
[فعل]
to punch
/pʌntʃ/
فعل گذرا
[گذشته: punched]
[گذشته: punched]
[گذشته کامل: punched]
صرف فعل
3
مشت زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مشت زدن
با مشت زدن
1.He punched him in the stomach.
1. او به شکم او مشت زد.
4
با پانچ سوراخ کردن
1.The ticket collector punched my ticket.
1. مسئول بلیت، بلیت من را با پانچ سوراخ کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
pun
pumpkin
pumping
pumpernickel
pump up
punch and judy
punch in
punch it
punch out
punchdrunk
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان