1.
It was time to put their suggestion into practice.
1.
وقت آن بود که پیشنهاد آنها را در عرصه عمل قرار دهیم [عملی کنیم].
2.
Our company puts the emphasis on quality.
2.
شرکت ما تاکید را روی کیفیت قرار میدهد [شرکت ما روی کیفیت تاکید دارد].
3.
Put your clothes in the closet.
3.
لباسهایت را درون کمد بگذار.
4.
She put the bag on the table.
4.
او کیف را روی میز گذاشت.
5.
We had to put new locks on all the doors.
5.
مجبور شدیم روی همه درها، قفل جدید بگذاریم [نصب کنیم].
to put somebody + adv/prep.
کسی را جایی گذاشتن
1.
Her family put her into a nursing home.
1.
خانوادهاش او را در خانه سالمندان گذاشتند.
2.
Put yourself in my position. What would you have done?
2.
خودت را جای من بگذار. تو چه کار میکردی؟
3.
The incident put her in a bad mood.
3.
آن اتفاق، او را در وضعیت (روحی) بدی قرار داد.
to put somebody at risk
کسی را در معرض خطر قرار دادن
Don't go putting yourself at risk.
خودت را در معرض خطر قرار نده.
کاربرد فعل put به معنای گذاشتن و قرار دادن
فعل put در مفهوم "گذاشتن" و "قرار دادن" اشاره دارد به حرکت دادن چیزی و قرار دادن آن در جایی یا موقعیتی مشخص. مثال:
".Put your clothes in the closet" (لباسهایت را درون کمد بگذار.)
".She put the bag on the table" (او کیف را روی میز گذاشت.)
1.
میتوانید اینجا امضایتان را بنویسید [اینجا را امضا کنید]؟
2.
Friday at 11? I'll put it in my calendar.
2.
جمعه ساعت 11؟ این را در تقویمم مینویسم.
3.
She puts her name in all her books.
3.
او اسمش را در تمام کتابهایش مینویسد.
کاربرد فعل put به معنای نوشتن
فعل put در مفهوم "نوشتن" به نوشتن چیزی بهخصوص (اسم و...) در جایی بهخصوص (فرم، پرسشنامه و...) اشاره دارد. مثال:
"?Could you put your signature here" (میتوانید اینجا امضایتان را بنویسید؟)
".She puts her name in all her books" (او اسمش را در تمام کتابهایش مینویسد.)
3
بیان کردن
مترادف و متضاد
express
state
to put something
چیزی را بیان کردن
I don't know how to put this, but I have to say we have a problem.
من نمیدانم چطور این (موضوع) را بیان کنم، اما باید بگویم که ما مشکل داریم.
to put simply
ساده بیان کردن
Put simply, we accept their offer or go bankrupt.
ساده بیان کنم، ما یا پیشنهاد آنها را میپذیریم یا ورشکسته میشویم.
to put it another way
به بیان دیگر
He was too trusting—or, to put it another way, he had no head for business.
او خیلی زودباور بود، یا به بیان دیگر، شم خوبی در کسبوکار نداشت.
how shall I put it?
چطور بیان کنم [چطور بگویم] ؟
The meat was—how shall I put it?—a little overdone.
گوشت - چطور بگویم؟ - کمی زیادی پخته شده بود.
to put something into words
چیزی را با واژهها بیان کردن
She had never tried to put this feeling into words.
او هرگز سعی نکرده بود این احساس را با واژهها بیان کند.