خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به کسی منتقل کردن (بهمنظور قبول یا رد کردن چیزی)
[فعل]
to put to
/pʊt tu/
فعل گذرا
[گذشته: put to]
[گذشته: put to]
[گذشته کامل: put to]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به کسی منتقل کردن (بهمنظور قبول یا رد کردن چیزی)
چیزی را به کسی گفتن
to put something to somebody
چیزی را به کسی منتقل کردن/گفتن
1. "Shall we all go out for a pizza tonight?" "I don't know. I'll put it to Jim and see what he says."
1. «امشب همه برای خوردن پیتزا بیرون برویم؟» «نمیدانم. به "جیم" میگویم تا ببینم او چه میگوید.»
2. Your proposal will be put to the board of directors.
2. پیشنهاد شما به هیئتمدیره منتقل خواهد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
put over
put onto
put-on
put-down
put at
reach down
read into
read through
read up on
revolve around
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان