خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به مغز خود فشار آوردن
[عبارت]
rack one's brains
/ræk wʌnz breɪnz/
1
به مغز خود فشار آوردن
به شدت فکر کردن
informal
1.I racked my brains for an hour but couldn't remember her name!
1. یک ساعت به مغزم فشار آوردم ولی نتوانستم اسمش را به یاد بیاورم.
توضیحاتی در رابطه با rack one's brains
rack one's brains به معنای به مغز خود فشار آوردن برای به یاد آوردن چیزی یا پیدا کردن راه حلی برای یک مشکل است.
تصاویر
کلمات نزدیک
rack
racist
racism
racing driver
racing car
rack rate
racket
racket abuse
racketeer
raconteur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان