خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آزاد کردن
[فعل]
to redeem
/rɪˈdim/
فعل گذرا
[گذشته: redeemed]
[گذشته: redeemed]
[گذشته کامل: redeemed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آزاد کردن
فک رهن کردن، از گرو در آوردن
formal
مترادف و متضاد
buy back
compensate
reclaim
retrieve
1.My family was relieved to hear that the mortgage had been redeemed.
1. (اعضای) خانوادهام وقتی شنیدند که وثیقه از گرو آزاد شده است، خیالشان راحت شد.
2.The property on which money has been lent is redeemed when the loan is paid back.
2. ملکی که بر مبنای (روی آن) پول قرض داده شده است، پس از باز پرداخت وام، فک رهن میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
redecorate
reddish brown
reddish
redden
redcurrant
redeeming feature
redefine
redemption
redeploy
redesign
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان