خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پاسخ
2 . پاسخ دادن
[اسم]
reply
/rəˈplɑɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پاسخ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پاسخ
جواب
مترادف و متضاد
answer
response
1.Did you get a reply to your e-mail?
1. پاسخی به ایمیلت گرفتی؟
2.In reply to their questions, she just shrugged.
2. در پاسخ به سوالاتشان، او فقط شانه بالا انداخت.
[فعل]
to reply
/rəˈplɑɪ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: replied]
[گذشته: replied]
[گذشته کامل: replied]
صرف فعل
2
پاسخ دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پاسخ دادن
جواب کردن
مترادف و متضاد
acknowledge
answer
respond
1.He didn't reply to my emails.
1. او به ایمیل های من پاسخ نداد.
2.I replied that it was 12 o'clock.
2. من پاسخ دادم که ساعت 12 است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
replicate
replete
replenish
replay
replace
report
reportage
reporter
repose
represent
کلمات نزدیک
replicator
replicate
replica
repletion
replete
reply to an e-mail
report
report a crime
report card
reportage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان