خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گزارشگر
[اسم]
reporter
/rəˈpɔːrt̬.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گزارشگر
خبرنگار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خبرنگار
مخبر
گزارشگر
مترادف و متضاد
correspondent
journalist
1.a crime reporter
1. خبرنگار جنایی
2.a reporter from the New York Times
2. گزارشگر "نیویورک تایمز"
3.He's a reporter for the local newspaper.
3. او گزارشگر روزنامه محلی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
reportedly
reported speech
reportage
report card
report a crime
reporting
repose
repository
repossess
repossession
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان