[فعل]

to repossess

/ˌriːpəˈzes/
فعل گذرا
[گذشته: repossessed] [گذشته: repossessed] [گذشته کامل: repossessed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصادره کردن ضبط کردن

  • 1.First I lost my job, then my house was repossessed.
    1. اول شغلم را از دست دادم، بعدش خانه ام مصادره شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان