[اسم]

representation

/ˌreprɪzenˈteɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وکالت نمایندگی، نماینده

معادل ها در دیکشنری فارسی: وکالت نمایندگی
  • 1.Do you have any legal representation?
    1. آیا نماینده قانونی دارید؟

2 بازنمایی ارائه، نمایش

مترادف و متضاد portrayal
  • 1.The article complains about the representation of women in advertising.
    1. مقاله بازنمایی زنان در تبلیغات را مورد انتقاد قرار می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان