1 . تلافی
[اسم]

retaliation

/rɪˌtæliˈeɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تلافی انتقام، جبران

معادل ها در دیکشنری فارسی: تلافی خونخواهی کین‌خواهی
مترادف و متضاد reprisal
  • 1.The shooting may have been in retaliation for the arrest of the terrorist suspects.
    1. تیراندازی ممکن است در تلافی دستگیری مظنونین تروریست بوده باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان