خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جایزه
2 . پاداش
3 . پاداش دادن
[اسم]
reward
/rɪˈwɔːrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جایزه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جایزه
مترادف و متضاد
award
prize
1.I told her she could choose a toy as a reward for her good behavior.
1. به او گفتم او میتواند یک اسباببازی بهعنوان جایزه برای رفتار خوبش انتخاب کند.
2.There'll be a reward for whoever finishes first.
2. هر کسی که اول تمام کند، جایزهای خواهد گرفت.
2
پاداش
مژدگانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجر
پاداش
ثواب
عوض
مترادف و متضاد
recompense
1.She is offering a $100 reward to anyone who finds her dog.
1. او پاداشی 100 دلاری برای هرکس که سگش را پیدا کند پیشنهاد داده است.
[فعل]
to reward
/rɪˈwɔːrd/
فعل گذرا
[گذشته: rewarded]
[گذشته: rewarded]
[گذشته کامل: rewarded]
صرف فعل
3
پاداش دادن
جایزه دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پاداش دادن
جایزه دادن
مترادف و متضاد
pay
recompense
remunerate
punish
1.She was rewarded for her bravery.
1. به او به خاطر شجاعتش پاداش دادند.
2.The company rewarded him for his years of service with a gold watch.
2. شرکت برای سالها خدمت به او ساعتی طلا جایزه دادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
revved
revulsion
revue
revolving door
revolving
rewarding
rewarding job
rewind
rewire
reword
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان