خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روبان
[اسم]
ribbon
/ˈrɪbən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روبان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روبان
1.She wore a pink ribbon in her hair.
1. او به موهایش روبان صورتی بست.
تصاویر
کلمات نزدیک
ribbed
ribald
rib cage
rib
rhythmically
ribcage
ribonucleic acid
ricardo
rice
rice cooker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان