خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوارکار (اسب)
2 . دوچرخهسوار
[اسم]
rider
/ˈrɑɪd.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سوارکار (اسب)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوار
سوارکار
1.One of the riders was thrown off his horse.
1. یکی از سوارکاران از اسبش افتاده بود.
2
دوچرخهسوار
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ride roughshod over
ride
ricotta
ricochet
rick
ridge
ridicule
ridiculous
riding
riding boot
کلمات نزدیک
ride the gravy train
ride high
ride herd on
ride a motorcycle
ride a horse
ridge
ridicule
ridiculous
ridiculously
ridiculously excited
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان