Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . زیر و رو کردن
2 . تفنگ
[فعل]
to rifle
/ˈraɪfl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: rifled]
[گذشته: rifled]
[گذشته کامل: rifled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زیر و رو کردن
بهم ریختن
1.She rifled through her clothes for something suitable to wear.
1. او لباس هایش را زیر و رو کرد تا چیز مناسبی برای پوشیدن پیدا کند.
[اسم]
rifle
/ˈraɪfl/
قابل شمارش
2
تفنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تفنگ
1.a hunting rifle
1. یک تفنگ شکاری
تصاویر
کلمات نزدیک
riffraff
rife
riding
ridiculously excited
ridiculously
rifle range
rifleman
rifling
rift
rift valley
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان