1 . آبکشی کردن
[فعل]

to rinse off

/rɪns ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: rinsed off] [گذشته: rinsed off] [گذشته کامل: rinsed off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آبکشی کردن شستن

  • 1.You rinse off those plates, and I'll put them in the dishwasher.
    1. تو بشقاب‌ها را آبکشی کن و من آنها را در ماشین ظرفشویی می‌گذارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان