خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آبکشی کردن
[فعل]
to rinse off
/rɪns ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: rinsed off]
[گذشته: rinsed off]
[گذشته کامل: rinsed off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آبکشی کردن
شستن
1.You rinse off those plates, and I'll put them in the dishwasher.
1. تو بشقابها را آبکشی کن و من آنها را در ماشین ظرفشویی میگذارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rinse
rink
ringtone
ringside
ringmaster
rio de janeiro
rios
riot
riot gear
riot police
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان