1 . پاره شدن 2 . پاره کردن 3 . روحش شاد
[فعل]

to rip

/rɪp/
فعل ناگذر
[گذشته: ripped] [گذشته: ripped] [گذشته کامل: ripped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پاره شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جر خوردن چاک خوردن
  • 1.His new trousers ripped when he bent down.
    1. وقتی او خم شد، شلوار جدیدش پاره شد.

2 پاره کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جر دادن چاک دادن
  • 1.She ripped her dress getting off her bike.
    1. او موقع پیاده شدن از دوچرخه‌اش پیراهنش را پاره کرد.
[عبارت]

RIP

(rest in peace)
/ɑr aɪ pi/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روحش شاد

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان