خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیادب
[صفت]
rude
/rud/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: ruder]
[حالت عالی: rudest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیادب
گستاخانه، بیادبی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیادب
بیتربیت
گستاخانه
گستاخ
آبنکشیده
مترادف و متضاد
impolite
1.My little brother is rude.
1. برادر کوچکم بیادب است.
to be rude to somebody
با کسی بیادبانه رفتار کردن
The man was rude to us.
آن مرد با ما بیادبانه رفتار کرد.
to be rude about somebody/something
درباره کسی/چیزی گستاخانه رفتار کردن
She was very rude about my driving.
او خیلی راجع به رانندگی کردن من گستاخانه رفتار کرد.
to be rude to do something
انجام کاری بیادبی بودن
1. It would be rude to leave without saying goodbye.
1. بدون خداحافظی رفتن، بیادبی خواهد بود.
2. It's rude to speak when you're eating.
2. حرف زدن هنگام غذا خوردن بیادبی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
ruddy shelduck
ruddy complexion
ruddy
rudderless
rudder
rudely
rudeness
rudimentary
rudiments
rue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان