Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ژولیده کردن
2 . برآشفتن
3 . حاشیه چیندار
[فعل]
to ruffle
/ˈrʌfəl/
فعل گذرا
[گذشته: ruffled]
[گذشته: ruffled]
[گذشته کامل: ruffled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ژولیده کردن
نامرتب کردن
1.She ruffled his hair affectionately.
1. او از روی محبت موهای او را ژولیده کرد.
2
برآشفتن
مترادف و متضاد
fluster
1.He never gets ruffled, even under pressure.
1. او هیچوقت برآشفته نمیشود، حتی تحتفشار.
2.Nothing ever seems to ruffle Susan.
2. هیچچیزی "سوزان" را برآشفته نمیکند.
[اسم]
ruffle
/ˈrʌfəl/
قابل شمارش
3
حاشیه چیندار
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ruffianly
ruffianism
ruffian
ruffed lemur
ruffed grouse
ruffle feathers
ruffle up
ruffled
rufous
rufous rubber cup
کلمات نزدیک
ruffian
ruff
ruefully
rueful
rue
ruffled
rug
rug weaving
rugby
rugby ball
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان