خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرابه
2 . نابود کردن
3 . خراب کردن
[اسم]
ruin
/ˈruː.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خرابه
ویرانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرابه
هلاکت
ویرانی
ویرانه
مترادف و متضاد
in ruins
remains
remnants
1.Thousands of tourists visit these ancient ruins every year.
1. هزاران گردشگر هر ساله از این خرابه های باستانی دیدن می کنند.
[فعل]
to ruin
/ˈruː.ən/
فعل گذرا
[گذشته: ruined]
[گذشته: ruined]
[گذشته کامل: ruined]
صرف فعل
2
نابود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تباه کردن
ویران کردن
نابود کردن
منهدم کردن
مترادف و متضاد
destroy
devastate
rebuild
repair
to ruin something/somebody
چیزی/کسی را نابود کردن
1. But she didn't keep her promise and she ruined my life.
1. اما او قولش را نگه نداشت و زندگی من را نابود کرد.
2. If she loses the court case it will ruin her.
2. اگر پرونده دادگاهی را ببازد، این (موضوع) او را نابود خواهد کرد.
3
خراب کردن
از بین بردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخریب کردن
خراب کردن
ضایع کردن
مترادف و متضاد
destroy
devastate
wreck
restore
save
to ruin something
چیزی را خراب کردن
The rain ruined our picnic.
باران پیکنیک ما را خراب کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
rugger
rugged
rugby union
rugby league
rugby ball
ruined
ruinous
ruinously
ruins
ruiz
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان