خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پارگی
2 . فتق (پزشکی)
3 . ترکیدن
[اسم]
rupture
/ˈrʌptʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پارگی
ترکیدگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پارگی
ترکیدگی
انقطاع
the rupture of a blood vessel
پارگی یک رگ خونی
2
فتق (پزشکی)
مترادف و متضاد
hernia
[فعل]
to rupture
/ˈrʌptʃər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: ruptured]
[گذشته: ruptured]
[گذشته کامل: ruptured]
صرف فعل
3
ترکیدن
پاره شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گسستن
1.a ruptured appendix
1. آپاندیس ترکیده
تصاویر
کلمات نزدیک
rupee
runway
runt
runs
runny nose
rural
ruse
rush
rush hour
rush into
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان