خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرابکاری (عمدی)
2 . عمدا خراب کردن
[اسم]
sabotage
/ˈsæbətɑːʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خرابکاری (عمدی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرابکاری
سنگاندازی
کارشکنی
1.The fire may have been an act of sabotage.
1. آتشسوزی ممکن است به خاطر خرابکاری بوده باشد.
[فعل]
to sabotage
/ˈsæbətɑːʒ/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
2
عمدا خراب کردن
عمدا نابود کردن، عمدا آسیب زدن
تصاویر
کلمات نزدیک
sable
saber-rattling
saber
sabbatical
sabbath
saboteur
sabre
sabrina
sac
saccharin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان