خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اخراج کردن
2 . کوارتربک را زمین زدن (فوتبال)
3 . گونی
4 . اخراج
[فعل]
to sack
/sæk/
فعل گذرا
[گذشته: sacked]
[گذشته: sacked]
[گذشته کامل: sacked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اخراج کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اخراج کردن
مرخص کردن
informal
1.He got sacked from his last job.
1. او از شغل اخیرش اخراج شد.
2.They sacked her for being late.
2. آنها او را بهخاطر دیر آمدن اخراج کردند.
2
کوارتربک را زمین زدن (فوتبال)
کوارتربک را بر زمین افکندن
[اسم]
sack
/sæk/
قابل شمارش
3
گونی
کیسه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چنته
گونی
کیسه
sacks of rice
گونیهای برنج
4
اخراج
to face the sack
اخراج شدن
Four hundred workers face the sack.
چهارصد کارگر اخراج میشوند.
to give the sack/to be given the sack
اخراج کردن/اخراج شدن
Her work was so poor that she was given the sack.
کارش آنقدر بد بود که اخراج شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
saccharin
saccharify
saccharide
sable antelope
sable
sack out
sacred cow
sacred lotus
sad
sadden
کلمات نزدیک
sachet
saccharine
saccharin
sac
sabrina
sacking
sacrament
sacramental
sacred
sacred cow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان