خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فدا کردن
2 . از جانگذشتگی
3 . قربانی (مذهبی)
[فعل]
to sacrifice
/ˈsækrəˌfaɪs/
فعل گذرا
[گذشته: sacrificed]
[گذشته: sacrificed]
[گذشته کامل: sacrificed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فدا کردن
قربانی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ایثار کردن
فدا کردن
قربان کردن
قربانی کردن
1.He sacrificed his day off to help clean up the neighborhood.
1. او روز تعطیلش را فدا کرد تا در تمیز کردن محله کمک کند.
2.Many women sacrifice interesting careers for their families.
2. بسیاری از زنان علایق کاری خود را فدای خانوادههایشان میکنند.
[اسم]
sacrifice
/ˈsækrəˌfaɪs/
قابل شمارش
2
از جانگذشتگی
ایثار، فداکاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ایثار
فدا
1.Her parents made sacrifices so that she could have a good education.
1. والدینش فداکاریهایی کردند تا او بتواند تحصیلات خوبی داشته باشد.
3
قربانی (مذهبی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قربان
قربانی
1.They offered sacrifices to the gods.
1. آنان به خدایان قربانیانی هدیه میکردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
sacred cow
sacred
sacramental
sacrament
sacking
sacrificer
sacrificial
sacrilege
sacrilegious
sacrosanct
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان