خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پسانداز
[اسم]
saving
/ˈseɪvɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پسانداز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پسانداز
1.He put all his savings into buying a boat.
1. او تمام پساندازش را برای خریدن قایق خرج کرد.
2.I opened a savings account at my local bank.
2. من در بانک محلی (شهر) ام حساب پسانداز باز کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
saver
save up
save time
save space
save someone's life
saving grace
savings
savings account
savings and loan association
savings bank
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان