Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . دوران مدرسه
[اسم]
schooldays
/ˈskuːldeɪz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوران مدرسه
1.Her schooldays had definitely not been the happiest days of her life.
1. دوران مدرسه قطعا از خوش ترین روزهای زندگی او نبوده است.
2.She hadn't seen Laura since her schooldays.
2. او "لارا" را از دوران مدرسه به بعد ندیده است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
schoolchild
schoolboyish
schoolboy
schoolbook
schoolbag
schoolfellow
schoolfriend
schoolgirl
schoolgirlish
schoolhouse
کلمات نزدیک
schoolchild
schoolboy
schoolbook
school year
school trips
schoolgirl
schoolhouse
schooling
schoolroom
schoolteacher
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان