[اسم]

schoolchild

/ˈskuːl.tʃɑɪld/
قابل شمارش
[جمع: schoolchildren]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کودک دبستانی بچه مدرسه ای

معادل ها در دیکشنری فارسی: بچه مدرسه‌ای
مترادف و متضاد schoolkid
  • 1.The morning bus is usually full of schoolchildren.
    1. اتوبوس صبح همیشه پر از بچه مدرسه ای هاست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان