Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کودک دبستانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
schoolchild
/ˈskuːl.tʃɑɪld/
قابل شمارش
[جمع: schoolchildren]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کودک دبستانی
بچه مدرسه ای
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بچه مدرسهای
مترادف و متضاد
schoolkid
1.The morning bus is usually full of schoolchildren.
1. اتوبوس صبح همیشه پر از بچه مدرسه ای هاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
schoolboy
schoolbag
school teacher
school of thought
school bus
schoolfellow
schooling
schoolmate
schoolroom
schoolwork
کلمات نزدیک
schoolboy
schoolbook
school year
school trips
school project
schooldays
schoolgirl
schoolhouse
schooling
schoolroom
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان