خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ارشد
2 . سالآخر(ی)
3 . سالخورده
4 . دانشآموز یا دانشجوی سال آخر (دبیرستان یا دانشگاه)
5 . سالمند
6 . ارشد
7 . پدر (در نام خانوادگی خارجیها)
[صفت]
senior
/ˈsiːn.jər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more senior]
[حالت عالی: most senior]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ارشد
مافوق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارشد
عالیرتبه
بالادست
to be senior to somebody
مافوق کسی بودن
1. He is senior to me.
1. او مافوق من است.
2. We work in the same team but she's senior to me.
2. ما در تیمی مشترک کار میکنیم، اما او مافوق من است.
a senior executive/officer/manager/minister/lecturer...
مدیر/افسر/مدیر/وزیر/استاد و... ارشد
She's now a senior manager for a large toy company.
او اکنون مدیر ارشد یک کارخانه اسباببازی بزرگ است.
2
سالآخر(ی)
1.She teaches a senior class.
1. او به یک کلاس سالآخری درس میدهد.
2.She will be a senior student this year.
2. او امسال یک دانشآموز سالآخری خواهد بود.
3
سالخورده
سالمند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سالخورده
سالمند
کلانسال
senior discount/concession
تخفیف (مخصوص) سالمندان
some airlines do not grant the senior discount.
بعضی از هواپیماییها تخفیف (مخصوص) سالمندان ارائه نمیدهند.
senior citizens
شهروندان سالخورده
Many senior citizens have very few visitors.
بسیاری از شهروندان سالخورده ملاقاتکنندگان خیلی کمی دارند
[اسم]
senior
/ˈsiːn.jər/
قابل شمارش
4
دانشآموز یا دانشجوی سال آخر (دبیرستان یا دانشگاه)
a senior in college/high school
یک دانشجو یا دانشآموز سال آخر دانشگاه/دبیرستان
This year "Jen" will be a senior in college.
امسال "جن" یک دانشجوی سال آخر دانشگاه خواهد بود.
5
سالمند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سالخورده
سالمند
مترادف و متضاد
senior citizen
1.Seniors can get a 10% discount in this store.
1. سالمندان میتوانند در این فروشگاه 10% تخفیف بگیرند.
2.The seniors are planning to have a gathering.
2. سالمندان دارند برنامهریزی میکنند که یک گردهمایی داشته باشند.
6
ارشد
مافوق
1.It's important to impress your seniors if you want to be promoted.
1. اگر میخواهی که ترفیع بگیری، مهم است که مافوقهایت را تحت تاثیر قرار دهی.
2.She felt unappreciated both by her colleagues and her seniors.
2. او حس میکرد هم از طرف همکارانش و هم از طرف مافوقهایش مورد بیتوجهی قرار میگیرد.
7
پدر (در نام خانوادگی خارجیها)
مترادف و متضاد
junior
1.His father is John Brown, Sr.
1. پدر او "جان براون پدر" است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
senescence
senesce
send packing
send out
send off
senior citizen
senior moment
sens
sensation
sense
کلمات نزدیک
senility
senile dementia
senile
senegal
sending-off
senior aircraftman
senior chief petty officer
senior citizen
senior editor
senior high school
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان