خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شهروند سالخورده
[اسم]
senior citizen
/ˌsiːniər ˈsɪtɪzn/
قابل شمارش
1
شهروند سالخورده
بازنشسته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شهروند سالخورده
سالخورده
سالمند
کلانسال
مترادف و متضاد
senior
تصاویر
کلمات نزدیک
senior chief petty officer
senior aircraftman
senior
senility
senile dementia
senior editor
senior high school
senior master sergeant
senior moment
senior nursing officer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان