خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احساس (جسمی)
2 . حس
3 . شور و هیجان
[اسم]
sensation
/senˈseɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
احساس (جسمی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احساس
a burning sensation
احساس سوزش
I had no sensation of pain whatsoever.
من هیچ احساس دردی نداشتم.
2
حس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حس
1.I had the odd sensation that someone was following me.
1. حس عجیبی داشتم که کسی داشت تعقیبم میکرد.
3
شور و هیجان
هیاهو
1.Their marriage caused a sensation.
1. ازدواج آنها موجب شور و هیجانی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
seniors
seniority
senior school
senior nursing officer
senior moment
sensational
sensationalism
sense
sense of appreciation
sense of belonging
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان