خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرس
[اسم]
serving
/ˈsɜːrvɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرس
وعده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرس
1.One serving of rice is not enough for them.
1. یک پرس برنج برای آنها کافی نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
serviette
serviceman
serviceberry
service station
service man
serving dish
sesame
sesame oil
sesame seed
sesamum indicum
کلمات نزدیک
servility
servile
serviette
servicing
servicewoman
servitude
servo
sesame
sesame oil
session
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان