خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حیف
2 . شرم
3 . شرمنده کردن
[اسم]
shame
/ʃeɪm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حیف
مترادف و متضاد
bummer
misfortune
pity
1.It's a real shame to waste all this food.
1. واقعا حیف است این همه غذا را دور بریزیم.
2.What a shame that they had to destroy such a beautiful building.
2. چه حیف که آنها مجبور بودند ساختمان به آن زیبایی را خراب کنند.
2
شرم
شرمساری، خجالت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حیا
خجالت
ننگ
شرم
شرمندگی
عار
قباحت
قباحت
آزرم
انفعال
1.I would die of shame if she ever found out.
1. اگر او (آن قضیه را) بفهمد من از شرم خواهم مرد.
[فعل]
to shame
/ʃeɪm/
فعل گذرا
[گذشته: shamed]
[گذشته: shamed]
[گذشته کامل: shamed]
صرف فعل
3
شرمنده کردن
شرمسار کردن، خجالت دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خجالت دادن
روسیاه کردن
شرمنده کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sham
shalwar
shallow
shallot
shake up
shameless
shamelessly
shampoo
shandy
shandygaff
کلمات نزدیک
shambolic
shambles
shamble
sham quarrel
sham
shame on you
shamefaced
shameful
shameless
shamelessly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان