1 . توالت 2 . سطل آشغال 3 . آدم عوضی 4 . اتومبیل قراضه 5 . چیز داغان و بی‌ارزش 6 . دور انداختن 7 . اخراج کردن 8 . رد کردن
[اسم]

shitcan

/ʃˈɪtkæn/
قابل شمارش

1 توالت

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد toilet
  • 1.The shitcan is all blocked up again! We'll need to call a plumber this time, I think.
    1. توالت دوباره گرفته است! این دفعه فکر کنم باید با یک لوله‌کش تماس بگیریم.
  • 2.Tom's still on the shitcan, so you'll have to wait a bit longer.
    2. "تام" هنوز توالت است، بنابراین باید کمی بیشتر صبر کنی.

2 سطل آشغال آشغالدانی

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد trash can
  • 1.Just throw all this stuff in the shitcan.
    1. فقط همه این چیزها را داخل سطل آشغال بینداز.
  • 2.The shitcan smells like shit.
    2. سطل آشغال بوی گه می‌دهد.

3 آدم عوضی آدم گه

culturally sensitive informal offensive
مترادف و متضاد shitbag
  • 1."She used the money from the donations to pay for a weekend in Las Vegas." "Wow, what a shitcan!"
    1. «او از پول‌های اهداشده، هزینه یک آخر هفته در لاس‌وگاس را پرداخت کرد.» «وای، عجب آدم عوضی‌ای!»

4 اتومبیل قراضه ابوقراضه

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد shitbox
  • 1.My car is a total shitcan.
    1. اتومبیل من کاملاً یک ابوقراضه است.

5 چیز داغان و بی‌ارزش جای بد و ناخوشایند، بیغوله

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد shitbox
  • 1.I really need to get a new computer. This old shitcan barely works anymore!
    1. واقعاً باید یک رایانه جدید بگیرم. این چیز داغان قدیمی دیگر به‌زور کار می‌کند!
  • 2.My girlfriend lives in a real shitcan.
    2. دوست دخترم در یک بیغوله زندگی می‌کند.
[فعل]

to shitcan

/ʃˈɪtkæn/
فعل گذرا
[گذشته: shitcanned] [گذشته: shitcanned] [گذشته کامل: shitcanned]

6 دور انداختن داخل سطل آشغال انداختن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد discard dispose throw out
  • 1.Can we please just shitcan these old newspapers?
    1. می‌توانیم این روزنامه‌های قدیمی را دور بیندازیم لطفاً؟

7 اخراج کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد dismiss fire
  • 1.I can't believe they shitcanned her for such a trivial mistake.
    1. باورم نمی‌شود که او را به‌خاطر اشتباهی چنین ناچیز اخراج کردند.

8 رد کردن نپذیرفتن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد reject
  • 1.The boss keeps shitcanning all these great ideas I've been proposing.
    1. رئیس مدام همه ایده‌های عالی‌ای را که من پیشنهاد داده‌ام، رد می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان