1 . اتصالی (برق) 2 . اتصالی کردن 3 . دور زدن (مقررات و...)
[اسم]

short-circuit

/ˈʃɔːrtˈsɜːrkɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اتصالی (برق)

[فعل]

to short-circuit

/ˈʃɔːrtˈsɜːrkɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: short-circuited] [گذشته: short-circuited] [گذشته کامل: short-circuited]

2 اتصالی کردن

  • 1.The birds caused the electricity supply to short-circuit.
    1. پرندگان باعث شدند منبع برق اتصالی کند.

3 دور زدن (مقررات و...)

  • 1.The normal processes of a democracy should not be short-circuited.
    1. روندهای معمول دموکراسی نباید دور زده شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان