[صفت]

short-lived

/ˌʃɔːrt ˈlɪvd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: shorter-lived] [حالت عالی: shortest-lived]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوتاه‌مدت زودگذر، موقت

معادل ها در دیکشنری فارسی: کم‌دوام مستعجل
  • 1.a short-lived government
    1. یک دولت موقت
  • 2.Her success was great, but short-lived.
    2. موفقیت او بزرگ، اما زودگذر بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان