1 . چروکیده کردن
[فعل]

to shrivel

/ˈʃrɪvl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: shriveled] [گذشته: shriveled] [گذشته کامل: shriveled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چروکیده کردن خشک کردن

  • 1.The hot weather had shrivelled the grapes in every vineyard.
    1. هوای داغ انگورهای همه تاکستان‌ها را چروکیده کرد.
  • 2.The leaves on the plant had shrivelled up from lack of water.
    2. برگ‌های گیاه به خاطر کمبود آب خشک شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان