خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کار فرعی
2 . محصول یا کالای فرعی
3 . خط کنار زمین (تنیس و ...)
4 . خط فرعی (راهآهن و ...)
5 . از شرکت بازداشتن (بازی یا مسابقه)
[اسم]
sideline
/ˈsaɪˌdlaɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کار فرعی
شغل دوم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خط فرعی
1.His hobby of winemaking was fast becoming a profitable sideline.
1. سرگرمی او یعنی شرابسازی خیلی زود داشت تبدیل به کار فرعی پرسودش میشد.
2.She is developing a nice little sideline in babysitting for friends.
2. او دارد یک کار دوم کوچک خوب یعنی پرستاری از بچههای دوستانش دستوپا میکند.
2
محصول یا کالای فرعی
چیز فرعی
1.Electronic handbooks are a lucrative sideline for the firm.
1. کتابهای الکترونیکی کالای فرعی پرسودی برای شرکت هستند.
2.Soup need not be just a sideline to a meal.
2. سوپ نباید یک چیز فرعی در کنار یک وعده غذایی باشد.
3
خط کنار زمین (تنیس و ...)
1.The coach stood on the sidelines yelling instructions to the players.
1. مربی در حالی دستورالعملها را برای بازیکنان داد میزد، در خط کنار زمین ایستاد.
2.We are just watching the game from the sidelines.
2. ما تنها بازی را از خط کنار زمین نگاه میکنیم.
4
خط فرعی (راهآهن و ...)
[فعل]
to sideline
/ˈsaɪˌdlaɪn/
فعل گذرا
صرف فعل
5
از شرکت بازداشتن (بازی یا مسابقه)
1.An ankle injury has sidelined him for two weeks
1. آسیب به مچ او را برای دو هفته از شرکت بازداشت.
2.The player has been sidelined by a knee injury.
2. بازیکن به خاطر آسیب زانو از شرکت بازداشته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sidelight
sidekick
sidecar
sideburn
sideboards
sidelines
sidelong
sidereal
sideshow
sidestep
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان