1 . اسکیت 2 . چارگوش‌ماهی 3 . اسکیت بازی کردن
[اسم]

skate

/skeɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اسکیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسکیت
a pair of roller skates
یک جفت اسکیت چرخ‌دار

2 چارگوش‌ماهی

[فعل]

to skate

/skeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: skated] [گذشته: skated] [گذشته کامل: skated]

3 اسکیت بازی کردن

  • 1.The ice on the river is thick enough to skate on.
    1. یخ روی رودخانه برای اسکیت کردن به اندازه کافی ضخیم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان