خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسکیت
2 . چارگوشماهی
3 . اسکیت بازی کردن
[اسم]
skate
/skeɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسکیت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکیت
a pair of roller skates
یک جفت اسکیت چرخدار
2
چارگوشماهی
[فعل]
to skate
/skeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: skated]
[گذشته: skated]
[گذشته کامل: skated]
صرف فعل
3
اسکیت بازی کردن
1.The ice on the river is thick enough to skate on.
1. یخ روی رودخانه برای اسکیت کردن به اندازه کافی ضخیم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
sizzling
sizzle
sizeable
size up
size
skate shoe
skateboard
skateboarding
skater
skating
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان