خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کمکاری کردن
2 . کاهش یافتن
[فعل]
to slack off
/ˈslæk ˈɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: slacked off]
[گذشته: slacked off]
[گذشته کامل: slacked off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کمکاری کردن
سخت کار نکردن
informal
1.Emily is slacking off since this is her last semester.
1. چون آخرین ترم "امیلی" است، زیاد سخت کار نمیکند.
2
کاهش یافتن
فروکش کردن، از شدت چیزی کاسته شدن
1.Thankfully the hail slacked off after a few minutes.
1. خدا را شکر، تگرگ بعد از چند دقیقه از شدتش کاسته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
slack
slab
skywards
skyscraper
skype
slacken
slacken off
slacker
slackness
slacks
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان