Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . دردناک
2 . آزرده
3 . زخم
[صفت]
sore
/sɔr/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sorer]
[حالت عالی: sorest]
1
دردناک
دچار سوزش و درد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دردناک
مترادف و متضاد
aching
hurting
painful
1.All the dust made my eyes sore.
1. این همه گردوخاک چشمان من را دچار سوزش و درد کردهاست.
2.My chest is still sore from the surgery.
2. سینهام هنوز بهخاطر جراحی دردناک است.
2
آزرده
رنجیده، ناراحت و عصبانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریش
informal
1.The result is that they are now all feeling very sore at you.
1. نتیجه این است که آنها اکنون همه از دست تو بسیار ناراحت و عصبانی هستند.
[اسم]
sore
/sɔr/
قابل شمارش
3
زخم
درد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قرحه
مترادف و متضاد
inflammation
ulcer
wound
1.open sores
1. زخمهای باز
تصاویر
کلمات نزدیک
sordid
sorcery
sorceress
sorcerer
sorbonne
sore eyes
sore throat
sorehead
sorely
sorghum
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان