خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نوع
2 . دستهبندی کردن
[اسم]
sort
/sɔːrt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نوع
گونه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جور
نوع
سنخ
قبیل
قسم
قماش
گونه
مترادف و متضاد
kind
type
variety
1.Plants of this sort need lots of sun.
1. این گونه از گیاهان به نور زیاد نیاز دارند.
2.We both like the same sort of music.
2. هر دوی ما یک نوع موسیقی را دوست داریم.
what sort of
چه نوع
What sort of shoes will I need?
به چه نوع کفشی نیاز خواهم داشت؟
[فعل]
to sort
/sɔːrt/
فعل گذرا
[گذشته: sorted]
[گذشته: sorted]
[گذشته کامل: sorted]
صرف فعل
2
دستهبندی کردن
طبقهبندی کردن، مرتب کردن، جدا کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جور کردن
درجهبندی کردن
to sort something
چیزی را دستهبندی کردن
Paper, plastic and cans are sorted for recycling.
کاغذ، پلاستیک و قوطیهای فلزی برای بازیافت شدن دستهبندی شدند.
to sort something into something
چیزی را به چیزی طبقهبندی کردن
I'm going to sort these old books into those to be kept and those to be thrown away.
من می خواهم این کتاب های قدیمی را به دو دسته آنها که باید نگه داشته شوند و آنها که باید دور ریخته شوند طبقه بندی کنم.
to sort something from something
چیزی را از چیزی جدا کردن
Women and children sorted the ore from the rock.
زنان و بچهها سنگ معدن را از سنگ جدا کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
sorry, what’s your last name again?
sorry, what’s your first name again?
sorry, mary isn't in. she is out.
sorry you have the wrong number.
sorry to bother you
sort of
sort out
sort through
sortie
sorting office
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان