خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تماشاچی
[اسم]
spectator
/ˈspɛkteɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تماشاچی
بیننده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیننده
تماشاچی
تماشاگر
1.They won 4–0 in front of over 40,000 cheering spectators.
1. آنها مقابل بیش از 40000 تماشاچی تشویقکننده 4-0 بردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
spectacularly
spectacular panoramic view
spectacular failure
spectacular
spectacles
spectator sport
specter
spectrometer
spectrum
speculate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان