خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرعت
2 . آمفتامین (نوعی داروی محرک اعصاب)
3 . دنده (دوچرخه و خودرو)
4 . با سرعت رفتن
5 . با سرعت غیرمجاز راندن
[اسم]
speed
/spiːd/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرعت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تندی
سرعت
مترادف و متضاد
pace
rapidity
rate
to pick up/gather/reduce speed
سرعت زیاد شدن/گرفتن/کم کردن
1. The train began to pick up speed.
1. قطار شروع به سرعت گرفتن کرد.
2. You should reduce speed as you approach a red light.
2. هنگامی که به چراغ قرمز نزدیک میشوید باید سرعت را کاهش دهید.
a speed of ...
(با) سرعت ...
a speed of 25 miles per hour
سرعت 25 مایل در ساعت
at high/low/full/top speed
با سرعت بالا/پایین/کامل/بالاترین
They came racing down the hill at top speed.
آنها با بالاترین سرعت از تپه پایین آمدند.
at the speed of light/sound
به سرعت نور/صوت
travelling at the speed of light
سفر کردن به سرعت نور
2
آمفتامین (نوعی داروی محرک اعصاب)
1.Speed is sometimes taken illegally.
1. آمفتامین گاهی اوقات به صورت غیرقانونی مصرف میشود.
3
دنده (دوچرخه و خودرو)
a four-speed gearbox
جعبهدنده چهار دندهای
a ten-speed mountain bike
یک دوچرخه کوهستان ده دندهای
[فعل]
to speed
/spiːd/
فعل ناگذر
[گذشته: speeded]
[گذشته: speeded]
[گذشته کامل: speeded]
صرف فعل
4
با سرعت رفتن
مترادف و متضاد
bolt
hasten
hurry
race
rush
1.He speeded past me on his bike.
1. او با دوچرخهاش با سرعت از کنار من گذشت.
5
با سرعت غیرمجاز راندن
مترادف و متضاد
drive too fast
exceed the speed limit
to be speeding
با سرعت غیرمجاز راندن
The police stopped me because I was speeding.
پلیس من را متوقف کرد، چون داشتم با سرعت غیرمجاز میراندم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
speech
speculum
speculative
spectator pump
spectator
speed bump
speed limit
speed up
speedboat
speedily
کلمات نزدیک
speechless
speech-writer
speech-impaired
speech therapy
speech recognition
speed camera
speed hump
speed limit
speed reading
speed trap
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان