خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سخنگو
[اسم]
spokeswoman
/ˈspoʊkswʊmən/
قابل شمارش
[جمع: spokeswomen]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سخنگو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سخنگو
1.A spokeswoman for the government denied the rumours.
1. یک سخنگوی دولت شایعات را تکذیب کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
spokesperson
spokesman
spoken
spoke
spoilt
sponge
sponge bag
sponge cake
sponge off someone
sponge on
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان