خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ثابت
[صفت]
stationary
/ˈsteɪʃəˌnɛri/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ثابت
بیحرکت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ایستا
ساکن
ایستاده
مترادف و متضاد
immobile
motionless
static
mobile
moving
shifting
1.A factory engine is stationary.
1. موتور کارخانه ثابت است.
2.Caught in the middle of traffic, the frightened pedestrian remained stationary in the busy street.
2. عابر پیاده وحشتزده که در ترافیک گیر کرده بود، در خیابان شلوغ بیحرکت ماند.
3.The population of our town has been stationary for a decade.
3. جمعیت شهر ما برای یک دهه ثابت بودهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
station wagon
station waggon
station house
station
static
stationer
stationery
stationery seller
statistic
statue
کلمات نزدیک
station wagon
station agent
station
statics
static electricity
stationary bicycle
stationer
stationery
stationery store
stationer’s
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان